وضعیت هویتی جامعه ایران؛ یکسان انگاری یا تکثرگرایی؟
گفتگو با دکتر سید جواد میری، جامعه شناس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه پیرامون هویت ایران امروز
مدرسه نگاه: وضعیت کنونی ایرانیان چیست؟!
مدرسه نگاه: توصیف جنابعالی از وضعیت کنونی ایرانیان چیست؟! شما وضعیت ایران را «درآستانگی» میدانید، آیا این درآستانگی نشان از برآمدن یک هویت جدیدی است؟! همانطور که گفتهاید، سوژۀ جدیدی متولد شده است که میخواهد بهرسمیت شناخته شود. همچنین آیا این هویت جدید، متفاوت است از آن هویت تاریخیِ انسان ایرانی و یا گسسته از آن است؟!
پیش شرط شناخت هویت انسان ایرانی: شناخت تحولات جهانی و تعیین نسبت هویتی با نظم جهانی
دکتر میری: من یک نکته ای را ابتداء به ساکن تذکر بدهم؛ بسیاری از معماران سیاسی و روشنفکران و متفکران عرصه عمومی هستند _چه حوزوی و چه دانشگاهی_ که غالبا هویت ایرانی را به صورت منفک از تحولات جهانی صورت بندی نظری میکنند. ممکن است از جنبه ای، به این معنا تلقی شود که هویت ایرانی یک جامعیتی دارد و قادر است در کرانه ای قرار گیرد و ساماندهی نوینی از نظم اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی رقم زند و سپس از آن منظر با جهان روبرو شود.
واقع امر این است که در طول تاریخ بشریت، حداقل از زمانی که مکتوب شده است، هویت مقولۀ داد و ستدی بوده است و در این ارتباط من و تویی است که یا «ما» شکل میگیرد و یا مرزبندی من با تو تثبیت میشود و هرکدام زیست جهان و نظام معنایی خودمان را تشکیل میدهیم.
اگر اینرا مسامحتا بپذیریم، نکته ای که میتوان اضافه کرد این است که اگر میخواهیم امروز، هویت انسان ایرانی را تعریف کنیم، نباید در انفکاک بنیادین از دیگری و دیگری ها یا آنچه جهان معاصر نامیده ایم، حل کنیم.
ممکن است کسی سوال کند که وقتی نمیتوانیم حل کنیم، یعنی برویم در آنها هضم شده و مثل آنها شویم؟! نه! اگر شما نسبتهای خودتان را با جهان کنونی مشخص نکنید و بهنوعی بازتعریف و صورتبندی نکنید، اساسا قادر نخواهید بود نظم اجتماعی خودتان را شکل دهید.
ما نیازمند بازنگری بنیادین در باب مفهوم هویت هستیم؛ هویت به این معنا که اساس و بنیان های نظم اجتماعی ما بدون نسبت برقرار کردن با دیگری و دیگری ها در کلیت جهان امروز شکل نخواهد گرفت. مثلا امریکا صِرف یک کشور نیست، امریکا بیش و پیش از اینکه یک کشور باشد، یک نظم نوین جهانی است. حالا میتوانی با این نظم نوین جهانی، رویکردی مانند چین داشته باشی، رویکردی مانند کره شمالی داشته باشی و رویکردی هم مانند هند داشته باشی یا رویکردی مثل سوئد داشته باشی، رویکردها میتواند متفاوت باشد، انتخاب این رویکرد هم ارادی نیست بلکه متکی است بر تحولات تاریخی ای که یک کشور و ملتی در طول چهارصد_پانصد سال تاریخ خودش، در یک موقعیتی قرار گرفته است.
موقعیت یا نظمی که امروز در آن قرار داریم و به آن نظم ایرانی میگوییم، به نوعی متصل است به ظهور صفویه در ایران. ما یک موقعیتی در جهان یافته ایم، که وارث آن نظمی است که از دوران صفویه شکل گرفته است، صفویه نهادهای ما را شکل داده بود، ذهن و زبان ما را صورتبندی کرده بود و تصوری که ما از خودمان داریم و همچنین دیگران از ما دارند و ما در دیالکتیکِ تصور خودمان و دیگری به موقعیت و وضعیتی رسیدهایم. اگر بخواهیم این وضعیت را تداوم ببخشیم، باید در نسبتهای خودمان با دیگریها، دست به یک بازنگریای بزنیم.
مدرسه نگاه: اساسا دیگری انسان ایرانی کیست؟! مرزبندی هویتی ما چطور باید باشد؟!
هویت به مثابه امر سیاسی
دکتر میری: ما یکبار میتوانیم دیگری را مثلا خیلی ذیل امر سیاسی تعریف کنیم، مثلا بگوییم ما ملت_دولتی هستیم که از اواخر دوران قاجار، نظم ملت_دولت را پذیرفته ایم و درون آن قرار گرفته ایم و امری عینی و واقعی است و زمانی متوجه این میشویم که از ایران خارج شده و با همسایه های خود مواجه می شویم، با اینکه مشترکات زیادی داریم، مسلمانیم، قرآن را قبول داریم، قبله واحد داریم، ولی وقتی میخواهیم وارد شویم، می گویند گذرنامه ات را نشان بده. اینجاست که متوجه میشوید این هویت من، مرز مشخصی دارد.
هویت به مثابه امر تمدنی و فرهنگی
یک بار هم هویت را تمدنی و از منظر مدنیت نگاه میکنیم و میگوییم انسان ایرانی یک مشترکات تاریخی و تمدنی ای با انسان های جهان دارد که از سویی تا ۶۰۰ کیلومتری مسکو تا جمهوری تاتارستان کشیده شده و از این سو تا جنوب اسپانیا و اروپا و از طرفی تا مرکز اروپا که بالکان باشد نیز آمده است. این اشتراک در ابعاد متافیزیکال و معنوی ای است که انسان ایرانی با انسان های درون جهان اسلام دارد.
مثلا به عنوان یک ایرانی میروی انگلستان، بعد از یک مدت احساس میکنی راحتتر میتوانی با آن پاکستانی ارتباط بگیری، یا با مسلمانی که از هند است خیلی راحتتر وصل میشوی تا یک آلمانی. نه اینکه آن فرد آلمانی را دوست نداری، در محل کار میتوانی مراوده خوبی با او داشته باشی اما وقتی میخواهی با فردی بنشینی و خیلی راحت گپ و گفت کنی، با آن مسلمان راحت تر هستی. یک مقدار عمیق تر که بشویم، مثلا درباره عاشورا شما با اهل سنت آنقدری راحت نیستید که با یک لبنانی شیعه احساس راحتی می کنید.
هویت به مثابه امر انسانی
همچنین می توان هویت را مثابه هویت انسانی در نظر گرفت و گفت انسان مشترکاتی دارد و از منظر انسانِ جهان وطن به هویت او نگاه کنیم.
جهان معاصر و پیدایش ابعاد هویتی جدید
مولفه های جدیدی در جهان شکل گرفته و به نوعی ملزوماتی را برای انسان ها پدید آورده است. مثلا وقتی جامعه شناسی خوانده ای و فرد جامعه شناس دیگری را پیدا میکنی، احساس زبان مشترک داشتن با او میکنی و از جهت هویت حرفه ای احساس هماهنگی میکنی با او.
هویت ابعاد گسترده ای دارد و در این میان اشخاص، مؤلفه های خویش را طبقه بندی میکنند، مثلا شخصی شیعه است، مسلمان است، ایرانی است، مرد است، دانشمند است اما میگوید آن چیزی که هویت اصلی خویشتن میدانم، یعنی دوست دارم با آن شناخته شوم، شیعه بودن است که اینجا مرد بودن یا دانشمند بودن در حاشیه قرار میگیرد.
مدرسه نگاه: آیا همچنان میتوان روح مشترکی را برای مردم ایران در نظر گرفت یا اینکه اساساً واژه مردم چند پاره شده است؟!
مدرسه نگاه: باتوجه به آنچه در کتاب هایتان آورده اید، نباید به دنبال عامل یکسان ساز برای هویت باشیم. وقتی هویت ملی را در نسبت با عصر جهانی شدن میبینیم، صحبت از یک روح مشترک برای یک ملت قابل توجیه نخواهد بود. آیا شما معتقد به این هستید که با تمام تفاوت های موجود همچنان میتوان روح مشترکی را برای مردم ایران در نظر گرفت یا اینکه اساساً واژه مردم چند پاره شده است و نمیتوان از مردم به مثابۀ یک کلّ نسبتاً همگن سخن گفت؟!
ثابتات هویت جمعی در دریایی قرار گرفته اند و دائما در جولان هستند
دکتر میری: نمیتوان کتمان کرد که باتمام تحولاتی که خصوصا در دوران کرونا یا پساجدید بهتعبیر خودم، کماکان در عصر ملت_دولت ها هستیم و همچنان این سامان، پرارجاع ترین نهادی است که بشر در تاریخ خودش ساخته است و بشر ذیل آن، هستیِ اجتماعی خودش را صورت بندی کرده است. درست است که نسبت هایش با پیرامونش و هویت جهانی، احتمالا خیلی سیال شده و مرزهای آن به نوعی زدوده شده یا کمرنگ شده است.
اما مفهوم روح ملت؛ ممکن است حسن هایی داشته باشد اما مضراتی هم برای آن محتمل است، یکی از این مضرات، تزریق این حس به جامعه است که کأنّه یک جوهرِ واحدِ لایزالِ لایتغیری وجود دارد که با تمام تغییر و تحولاتی که در جهان رخ میدهد، ما میخواهیم همانطوری که بودیم بمانیم. این به نوعی راه را باز میکند بر آن فلسفۀ سیاسی ای که ثابت بودن را ارزشی ذاتی ببخشد و برای تحول قبح ذاتی قائل شود. در حالی که هویت انسانی، چه جمعی و چه فردیِ آن، دائما در سیالیت است. من قائل به این نیستم که انسان هیچ نقطۀ ثابتی ندارد، اما آن ثابتات، در یک دریایی قرار گرفته که دائما در جولان است. حالا اگر بخواهیم برای هویت جمعی ذاتی قائل شویم، بهمعنای جوهر یا مُثُل نیست که قابلیت هیچ تغییری نداشته باشد.
اگر دیدید گفتمانی اصرار دارد که بگوید ایرانیان از چندهزار سال پیش همین ذات را داشتند که تغییر نکرده و همین زبان را هم داشتند و تغییری نکرده، بدانید اینجا با یک ایدئولوژی روبرو هستیم. ایدئولوژی ای که از منظر گفتمانی، یک سنتی یا عده ای به دنبال این هستند که بایدها و نبایدهای ازلی ای بسازند که هیچ نسبتی با امر واقعی سیال ندارد. من مقداری با این مفهوم روح، چالشی دارم، اما از آن طرف قائل نیستم که ایرانیان هیچ تفاوتی با روسها ندارند. علامه جعفری مفهومی تحت عنوان فرهنگ مشترک بشری دارد و میگوید برای فهم آن نمیتوانید به آدم های کوچه و بازار رجوع کنی، باید سراغ متفکران بنیادین بروید که به بنیان های استعلایی اندیشیده اند، وقتی به آنها که در زمان و مکانهای مختلف هستند مراجعه کنید، متوجه مشترکاتی میشویم و این نشان میدهد انسان مشترکاتی دارد.
بنابراین میان این دو نگاه باید میانه ای را در نظر گرفت و آن صورتی است که امر جمعی خود را امروز در آن تعریف کرده ایم که ملت _ دولت است، این هم یک امر واقعی و صورت تاریخی ای است که اکنون در آن قرار گرفته ایم.
مدرسه نگاه: تمایز گفتمان انقلاب و گفتمان نظام که مطرح کرده اید چیست و آیا دین توانایی تجمیع ظرفیت های تاریخی ایران را همچون اوایل انقلاب دارد؟!
نظام جمهوری اسلامی همچون سایر نظام های انقلابی در تحقق آرمان های انقلابش موفقیت کاملی نداشته است
دکتر میری: لازم است تتمه ای بزنم چون مطمئنا از تعابیر من کجفهمی ایجاد شده و میشود.
انقلاب در آن تعبیری که من دارم، صفت اسلامی یا غیراسلامی به آن نمیخورد. انقلاب یک رخدادِ فقط در ایران نبود، بلکه تحولی در تاریخ معاصر بشر رخداده بود، انسان از رعیت وارگی یا ابژه وارگی وارد دوران سوژه وارگی شده بود و این اتفاق اول در فرانسه افتاد و به معنای این نیست که آنها مبدعِ این بودند. عدالت، آزادی، برابری که در ایران بهآن توحید میگفتند _به معنای وحدت نوع انسانی_ آرمان و آرزویی است که انبیاء و اولیاء و فلاسفه و دانشمندان و عرفا و فقها داشتند. حالا به دلایل تاریخی این اتفاق اول در فرانسه افتاد، آنجا محقق نشد، همچنین در روسیه، چین، کوبا و ایران نیز محقق نگشت، اما این بدان معنا نیست که نظامی که می آید یک چیز ابلیسی است.
بحث روی این است که اساسا در عالم ماده و بشریت، وقتی انفجار رخ میدهد، این ایده آل نمیتواند خودش را کاملا محقق کند. مثل اینکه قبل از ازدواج فکر میکنی اگر ازدواج کنی عشق برین را تجربه میکنی، یک ماه از ازدواجت که میگذرد یک دفعه همه چیز برایت فرو میریزد، آیا بدین معناست که ازدواج چیز بدی است؟! خیر، به این معناست که ازدواج مقتضیاتی دارد که آنچه عشق می نامیدی، با آن متفاوت است. نظامی که آنرا جمهوری اسلامی می نامیم، یکی از صوری است که تلاش میکرده ایده آل های انقلاب را محقق کند، اما نظام است، رابطۀ این همانی با انقلاب ندارد. فلذا نیروهایی که بیرون نظام قرار گرفته اند لزوماً ضد انقلاب نیستند، هرچند ضد نظام هستند.
۲۲ بهمن ۵۷ که انقلاب پیروز میشود، فروردین ۵۸ نظام جمهوری اسلامی شکل میگیرد، در این میان که کمتر از سه ماه است، مثل سیصد سال بوده است، و شاهد انواع کنش ها، تحولات، روزنامه ها، خبرها … رخداد بوده ایم. وقتی نظام شکل گرفت، سوالاتی مطرح است که ایدۀ بنیانی آن چه خواهد بود و انکار چه چیزهایی خواهد بود؟! نظام جمهوری اسلامی میخواست انکارِ دوران پهلوی باشد که در آن زمان ایده آل های نظام مشروطه را نابود کرده و تبدیل به سلطنت فردی شده بود که همه چیز در پادشاه منحصر میشد. جمهوری اسلامی امکان هایی را پیش روی انسان ایرانی و جهانیان قرار داد که امور ملت و دولت را براساس منویات فردیِ پادشاه نمیخواهیم انجام دهیم بلکه براساس شورا و مشورت جلو میرویم، لذاست که مجلس ملی به شورای اسلامی تبدیل شد، یعنی حاکمیت در مشورت با مردم امورات را جلو میبرد. اما آرام آرام ایدۀ بنیادین شورا و مشورت که اول انقلاب بود، حالا براثر جنگ، تحریم، فشار خارجی یا هرچه بود، تبدیل شد به ایدۀ تمکین یا اطاعت. یعنی ملت، باید تمکین کند به قدرت، به خاطر نظم و مصلحت. این اتفاقاتِ امروز، یک سمتش اروپایی ها و اسرائیل و آمریکا هستند اما اگر چیزی درون ما شکسته نبود، منفذی از بیرون ایجاد نمیشد. آنچه شکسته شده بود، صامت شدن جامعه بود، یعنی جامعه طرفِ مشورت نبود.
مدرسه نگاه: بهنظر شما کدام ایده یا روایت و نظریه هویتی تناسب بیشتری دارد با حال و روز فعلی مردم ایران؟! همچنین این ایده باید چه ملاکهایی را برای روایتگریاش باید در نظر بگیرد؟!
ضرورت رویکرد جامع نسبت به ملت ایران در نظریه های هویتی
دکتر میری: من معتقدم سه کلان روایت معاصر در ایران وجود دارد که برساخت های معاصر هستند.
گفتمان هویتی باستان گرا
یک کلان روایتی هست که امر هویتی یا هویت جمعی ما را ذیل امر باستانی قرار میدهد و قائل است شکوفاترین و مهم ترین دورۀ تاریخیِ ما دوران باستان است و ورود اسلام به ایران را فاجعه میداند که باعث زوال هویت ایرانی شد. اینجا به اشعار فردوسی هم تمسک میکنند. مروجین آنها عبارتند از پورداوود و محمود افشار و جواد شیخ الاسلام و سیداحمد کسروی تاحدودی، مهندس ناصح ناطق و در دوران کنونی مثل حمید احمدی، سیدجواد طباطبایی و برخی دیگر.
شهید مطهری در خدمات متقابل ایران و اسلام گفته است: اگر بخواهیم ایران و هویت ملی را با زبان ناسیونالیست های باستانگرا تعریف کنیم، تقریبا بیست سه میلیون آنها بیرون ایران قرار میگیرند، چراکه ایده آل هایی که اینها میگویند در آنها وجود ندارد.
گفتمان هویتی دین محور
کلان روایت دیگر، امر دینی را محور شکل گیری هویت ایرانی میداند. این امر دینی خودش به دو قسمت تقسیم میشود: ۱. اسلام به معنای عام کلمه ، ۲. تشیع به معنای خاص کلمه. در گفته های شهید سلیمانی داریم که ما ملۀ مسلمانیم، ملۀ امام حسینیم.
گفتمان هویتی تجددگرا
این کلان روایت، امر معاصر و هویت منبعث از تجدد را محور هویت ایرانی قلمداد میکند. تاریخ هم مهم هست اما این چیزی نیست که به ما الگو میدهد، علم و ساینس و مدرنیته و مدرنیزاسیون است که میتواند راه را مشخص کند. علت عقب افتادگی ما نیز غفلتمان از اینها بوده است.
جمع بندی:
این سه صورت بندی از امر جمعی، تقریبا در این صد و پنجاه ساله، به نوعی به موازات یکدیگر در زیست جهانِ انسان ایرانی و نظام معناییِ جمعی ایرانیان حاضر بوده است و گاهی نیز با یکدیگر به برآیندی رسیده اند. هرکدام از اینها هم به صورت ایده و هم به صورت نیروهای سیاسی و اجتماعی، در جامعۀ ما وجود دارند و بدون شک حداقل تا سال ۵۷ بدنۀ اصلی جریان دینی بوده است که توانست انقلاب را مدیریت کند و حتی عنوان آنرا انقلاب اسلامی قرار دهد.
ضرورت پیوند سه گفتمان هویتی برای احیاء ظرفیت های ایران و ایرانیان
حالا چگونه میتوان این سه کلان روایت را به یک سنتز رساند؟! آیا چنین امکانی وجود دارد که سنتزی داشته باشیم که هویت ایرانی هم تاریخ باستانش برایش مهم باشد، هم تاریخ اسلام و دوران تشیعی که داشته و همچنین روی به آینده داشته باشد و تجدد و پساتجدد برایش مهم باشد تا در تنافر و تنازع با یکدیگر قرار نگیرند؟!
ما باید بتوانیم هویت را با نگاه نوسهروردیانه بنگریم و ایران را به مثابۀ ملک مشاع بدانیم و مثلا انواع زبان ها را شامل هویت ایرانی بدانیم و ساز و کار اینها را نیز تعریف کنیم که اتفاقا مدل های ایرانیاش هم موجود است و در کتاب تأملی درباره ایران گفته ام. متاسفانه اکنون در نظام جمهوری اسلامی تکثرها تقریبا به حاشیه رانده شدند و تنوعات انکار شدهاند و شاید تنها ایدئولوگی که امروز می آید در میدان، صحبت میکند، صورت بندی میکند و به نوعی میخواهد راهکار نشان دهد و بقیه همه ساکت هستند و تبدیل به بوروکرات شدند، فقط خود رهبری است. تقریبا هیچکدام از نیروهای سیاسی هیچ چشم انداز روشنی ندارند و به همین جهت ما قدرت بازسازی و اصلاح نظام را در نسبت با ایده آل های انقلاب اگر نابود نکرده باشیم بسیار تقلیل داده ایم. ایده آل های انقلاب اسلامی عبارت بودند از عدالت، آزادی، وحدت نوع انسانی یعنی جامعه بدون تبعیض، اما آیا واقعا قدرت در جامعۀ ما مبتنی بر عدم تبعیض شکل میگیرد؟!
مدرسه نگاه: یعنی این نتوانستند ناشی از این نیست که فناوری بهرسمیت شناختن و مشارکت دادن تکثرات را نداریم بلکه اراده های بر این وجود ندارد؟!
دکتر میری: به این معنا که انقلاب این ظرفیت را در جامعۀ ایران ایجاد کرده است؛ به ما میگوید شما رعیت نیستید. تو فاعل شناسا هستی و سوژه ای، اینرا انقلاب به ما داد. جهانیان و برخی سیاستمداران در تلاش هستند تا مردم را از انقلابی که کردند پشیمان کنند، اما واقع امر این است که انقلاب، امر پلیدی نبود، انقلاب گفت نمیخواهیم تمام حق سرنوشت را یک نفر یا پنج نفر یا یک خاندانی مدیریت کنند. خب این کجایش بد است که شما در زندگیِ مدنی خودت مشارکت حداکثری داشته باشی و نه شرکت در انتخابات که امروز شده است؟! این هویت را انقلاب به جامعه ایران داد.
فقه سنتیِ مخالفِ انقلاب اسلامی ریشۀ اعتراضات مردم
جالب است که گفتمان جمهوری اسلامی با فقه پویا شکل گرفت اما ادارۀ نظام با فقه سنتی. یعنی افراد و گفتمان هایی که اساسا با سوژه و سوژه وارگی و انقلاب هیچ نسبتی نداشتند و حتی انکارش میکردند، پس از جنگ سوار نظام شدند و گفتمان طراز نظام شدند. حالا اینها امروز میگویند زن که برابر با مرد نیست. محرّک این زنانی که امروز در جامعه ایران بیرون آمدند، اروپا و امریکا نیستند، اگر عمیق و از منظر جامعهشناسی معرفت نگاه کنید، اینها دقیقا اتصال دارد به سوژۀ انقلاب زیرا انقلاب بود که گفت زن با مرد یکی است، زن فاعل شناسا است و باید بیرون آید. جمهوری اسلامی که شکل گرفت آرام آرام شرایط تغییر کرد بهطوری که باید زن، مرد را تمکین میکرد و ملت هم قدرت را. خب یقینا ملتی که انقلاب کرده و ریشه در آن دارد، این نظم را فرو میریزد. حالا اگر نخواهیم این نظم فرو بریزد، باید نسبت خودمان را با گفتمان انقلاب بازسازی کنیم، نهاینکه فقط منتظر باشیم رهبری وارد شود و صحبت کند، همه کسانی که فکر و اندیشه دارند باید بیایند وسط.
دیدگاهتان را بنویسید