«واره»؛ نماد کنشگری فعال و بومی زن ایرانی

غلبه گفتمان لیبرال و غفلت از گفتمان جامعه گرا در ایران
یکی از تقسیمبندیهای علوم انسانی که در ایران چندان مورد توجه قرار نمیگیرد، تقسیم به دو رویکرد «لیبرال» و «جامعه گرا» است.
هسته یا دال مرکزی گفتمان لیبرال تلاش میکند تا فرد را فارغ از جامعهی خودش مورد بحث و بررسی قرار دهد و عمدهی تاکید آن بر خودشکوفایی، رشد و عقلانیت فردی است.
رویکرد جامعه گرا یا محافظهکار فرد را در یک بافتار اجتماعی و جمعی معنا کرده و در آن فرد، اولویتی بر جامعه ندارد. در واقع اراده جمعی بر ارادهی فردی چیره است.
مهمترین شاخصه سیاسی فردگرایی لیبرال مسئلهی «قرارداد اجتماعی» است که در ایده جان لاک به اوج خودش میرسد.
در قرارداد اجتماعیِ جریان لیبرال، افراد به عنوان سوژههای دارای آگاهی و اختیار تصویر میشوند و این سوژهها میتوانند با هم گفتگو کرده، تصمیماتی بگیرند و به آنها عمل کنند.
در جریان جامعه گرا انسان جزئی از یک فرآیند اجتماعی است که وجه تاریخی داشته و در نهادهای اجتماعی مثل دین، خانواده و آموزش ساخته و پرداخته میشود. این رویکرد معتقد به خرد ساختاری و تاریخی بوده و در آن انسان در جامعه و تاریخ خود معنا میشود.
جریان گفتمان غالب علوم انسانی در ایران مبتنی بر گفتمان لیبرال شکل گرفته و سایر حوزهها از جمله مطالعات زنان نیز تحت تاثیر همین گفتمان است.
فمینیست ها از گفتمان تشابه تا گفتمان تفاوت
موجهای اول، دوم و سوم فمینیسم با معیار قرار دادن وضعیت مردانه به عنوان وضعیت مطلوب، درصدد رفع نابرابری و نزدیک تر کردن وضعیت زنان به وضعیت مردان بودند. این شکل از فمینیسم، «فمینیسم تشابه» نام دارد.
در غرب با موج چهارم فمینیسم مواجهایم که بازاندیشیهای جدی بر ضد گفتمان لیبرال و تشابه در حوزهی مطالعات زنان داشته است. در همین راستا جریانهای انتقادی زیادی در این حوزه شکل گرفته که نه تنها بر فردیت و سوژگی زن تاکید نکرده بلکه زن و حتی مرد را درون نهاد اجتماعی خانواده تعریف میکند. پس میتوان گفت یک رویکرد جامعه گرایانه نسبت به زن در این جریان انتقادی وجود دارد. این گفتمان را «گفتمان تفاوت» مینامند.
در گفتمان تفاوت فمینیستی، خانواده، تعامل بین زوجین، همکاری و تعاون برای بقا اصل است در حالیکه در گفتمان تشابه متأثر از گفتمان لیبرال اصل بر رقابت بوده و مسئلهی تنازع بقا و ستیز دائمی انسان با انسان مطرح است.
گفتمان تشابه را میتوان ذیل ادبیات لیبرال و گفتمان تفاوت را ذیل ادبیات جامعه گرا صورتبندی کرد.
در حوزهی زنان در ایران شاهد سیطرهی گفتمان لیبرال و گفتمان تشابه هستیم و در این سالها ادبیات زیادی در همین رابطه ترجمه و تألیف شده است.
دکتر فرهادی و نقد فمینیسم
بحث دکتر فرهادی از این حیث اهمیت دارد که بر خلاف تصویر ارائه شده توسط لیبرالها از نظام اجتماعی، مسئلهی اصلی و دال مرکزی جهان اجتماعی، تعاون برای بقا عنوان شده و نه تنازع برای بقا.
محور اصلی مطالعات دکتر فرهادی در حوزهی یاریگری و تعاون است که برخلاف تصویر شرقشناسان نشان میدهد ایرانیها انسانهایی مشارکتی و یاریگر بوده اند و این تعاون و همکاری آنها مبتنی بر خرد بومی و در پیوند با شرایط اقلیم و بوم آنهاست.
یکی از درخشانترین کتابها در حوزهی مطالعات و تاریخ زنان کتاب «واره» است که پاسخهایی جدی برای گفتمان لیبرال و تشابه ارائه میدهد.
ایدهی اصلی کتاب در مقابل سه محور قابل طرح است:
- استبداد ایرانی که طبق آن ایرانیان در طول تاریخ ذیل نهادهای سیاسی و اجتماعی استبدادی زندگی کردهاند. در حوزهی اجتماعی تجلی آن در مسئلهی پدرسالاری و در حوزهی سیاسی مسئله حاکمیت پادشاهان ظالم و ستمگر بوده است.
- انفعال و انقیاد ایرانیان که حاصل از انگارهی استبداد ایرانی است.
- در این بین زنان در ظلم و ستم بیشتری به سر میبردند. در واقع زنان هم در جهت انقیاد ظلم پدرسالارانه و هم تحت تاثیر گفتمان سیاسی استبدادی بوده و هر دوی این عوامل باعث میشود تا انقیاد و انفعال مضاعفی را نسبت به مردان روستایی و مردان و زنان شهری تجربه کنند.
فرهادی در این اثر هر سه انگاره را به چالش میکشد:
- انگاره استبداد ایرانی مبتنی بر نگاههای شرق شناسانه است.
- نهاد یاریگری یک کلان نهاد اجتماعی بوده که در قلمروهای مختلف فرهنگی و اجتماعی وجود داشته است و برخلاف تصویری که شرق شناسان دارند، ایرانیها منقاد و منفعل نبودهاند. در واقع یک خرد اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر اقتضائات بومی وجود داشته و طبق آن ایرانیان هرکجا نیاز به هم افزایی و کاهش هزینهها اعم از کشاورزی، دامپروری، تولید محصول، روابط اجتماعی و زندگی روزمره داشتند از وارهها و یاریگری بهره میبردند.
- زنان و خصوصا زنان روستایی برخلاف تصویرسازیهای شرقشناسانه و برخلاف گفتمان غالب تشابه و لیبرال در این مسیر پیشرو بودند و خلاقیتهایی را با توجه به زیستبوم به کار میگرفتند. آنها تعاونیهای روستایی را بدون اجبار و آموزش راه انداخته و از این هم افزاییها به نفع اقتصاد خانواده بهره میبردند.
ما همواره در نسبت با بوم و اقلیم یک عقلانیت سنتی در دل نهادهای اجتماعی داشتیم مانند واره، بنه، وقف و نذر. و آن ایدهای که میتواند ما را به توسعه بومی رهنمون کند، توجه به پتانسیلها و عقلانیتهای بومی است که با بوم و شرایط اقلیمی نسبت دارد. در غیر این صورت تنها به توسعهی وارداتی خواهیم رسید نه توسعهی بومی.
دیدگاهتان را بنویسید