در متن و حاشیه دیدار بانوان با رهبری (۳) تغییر گفتمان جنسیتی
گفته شد که قاطبه فعالان دخیل در مجادله نظری میان دوگانه خانه-اجتماع، دارای پیشفرضهای مشترکی هستند و لذا همه در یک پارادایم فکری قرار دارند. بنابراین ما در اینجا دیگر با یک مجادله مبنایی روبهرو نیستیم؛ بلکه با یک نزاع صوری مواجه هستیم.
اما به نظر میرسد که اکنون و در مساله زنان ما با گفتمان دیگری روبهرو شدهایم که دیگر مساله را در پارادایم «نیاز، ضرورت و وظیفه» فهم نمیکند. همچنان که حتی در نسبت با مفهوم حقوق بشر و احقاق حقوق شهروندیِ ادبیات روشنفکری دهههای گذشته هم فهم نمیکند.
بنمایه این نگاه علیالسویه بودن و عدم تفاوت مطلق میان زن ومرد در نسبت با اجتماع و ساختارهای اجتماعی است. این نگاه نه تنها به دنبال تعیین جایگاه زنان نیست؛ بلکه اساسا همین تعیین کردن جایگاه زنان برایش نامفهوم شده است. همانطور که هیچگاه کسی به دنبال تعیین کردن جایگاه مردان در اجتماع و ساختارها نبوده و سوال از جایگاه آنها در فاهمه جمعی ما (فعلاً) نامفهوم و ناآشناست.
برای فهم بداهت این علیالسویه بودن هر دو جنس در منظر این رویکرد به این مثال توجه کنید:
فرض کنید جمعی از آدمها بنابر یک سری نیازهای انسانی دور هم جمع شوند و بخواهند با یک توافق جمعی و با ایجاد یک سری ساختارها و قوانین، امورات خود را بگذارند. شکل صحیح این اجتماع این است که به صورت مشارکت پایا، برابر و مستقیم و یکسان همه آن افراد ساخته شود.
حالا باز فرض کنید نیمی از این اجتماع از گونه x و نیم دیگر از گونه y است و روند ساخت نهادها، ساختارها و قوانین این اجتماع صرفا توسط y ها انجام شد؛ در این صورت آیا این یک جامعه سالم است؟ آیا راه حل برگرداندن این اجتماع به سلامت این است که حالا از y ها بخواهیم که اگر ممکن است از این به بعد x ها را هم در ساختارها و قوانین و … لحاظ کنند یا اینکه باید y ها را ملتفت جایگاه غصبی و سازندگی غاصبانهشان بکنیم؟ اگر تا پیش از این، توافق اجتماعی y ها را نشانی از برتری ذاتی Y ها و نقص ذاتی x ها میدانستند، حال با مشخص شدن توانایی x ها شاید علت را باید در نقص و ایراد جدی y ها دید که به چنین غصب تاریخی دست زدهاند!
ممکن است بپرسید جدید بودگی این مساله چیست، آن هم وقتی که مدتهای مدیدی است که جنبشهای فمینیستی همین ادعا را مطرح کردهاند و بخشهای زیادی از جامعه ما نیز همین گونه میاندیشند و اتفاقا ماحصل نوع کشگری بسیاری از فعالان مذهبی و انقلابی نیز ناخودآگاه بازی در همین گفتمان است؟
باید گفت خاص بودگی این برهه از این جهت است که با گذر از مرحله ناخودآگاه، این بار بسیاری از فعالان مذهبی هم میخواهند نسبت خود را با این گفتمان تعیین کنند؛ آن هم گفتمان و مسالهای که انگار دیگر یک مساله بیرونی نیست و شرحی از احوال دل خویشتن شده است.
وقتی که در اثر تغییر و تحولات نظری و ساختاری، زن مسلمان انقلابی جدیدی ظهور کرده است که عملاً خودش را در همین نسبت با جامعه و ساختارهایش درک میکند، لذا باید نظراً هم نسبتش را با آن مشخص کند. حال اگر مطالبهای نه از طرف جریانهای رقیب بلکه از دل خود افراد یک جریان جوشید دیر یا زود باید همه نسبت خود را با آن مشخص کنند.
البته که این بار هم بهسان تمام مواجهات قبلی با مفاهیم جدید یا میتوان در برابرش ایستاد و مقاومت نظری کرد و آن را کاملا برآمده از خواست اغیار دانست! یا آن را دوباره ذیل مفاهیم مانوس دینی بازتفسیر و صورتبندی کرد و مدعی شد که اسلام از همان اول هم همین طور به ماجرا نگاه می کرده است! و یا اینکه دست به تولید مفاهیم و روشهای جدید زد و عملا پیچ تند تغییر گفتمان جنسیتی از مشروطه تا به حال را در جریانهای مذهبی رقم زد. به نحوی که شاید بعضی از زنان فعلی با همصنفان فعال خود در عصر مشروطه قرابت بیشتری احساس کنند تا با بعضی از فعالین همدوره خود.
اما در نهایت باید گفت این نوشتار در باب اینکه آیا این گفتمان کاملا منطبق بر گفتمان دینی است یا نه؟ آیا خواست حقیقی و فطری زنان است یا نه؟ آیا در نهایت به نفع زنان است یا نه؛ ساکت است و تنها در مقام توصیف آنچه در حال رقم خوردن است میباشد.
بنابراین با توجه به اینکه دیگریهای انقلاب اسلامی در عرصه جنبشهای زنانه هم دچار یک شیفت گفتمانی و روشی شدهاند که ظهور آن را در جنبش «زن، زندگی و آزادی» هم به نوعی دیدیم (که در یادداشتی جداگانه به آن پرداخته میشود)؛ لذا باید زین پس جریانهای فعال حوزه زنانِ ذیل انقلاب اسلامی، تکلیف و نسبت خود را با گفتمانهای جدید مشخص کنند. وگرنه از قافله تاثیرگذاری و اثربخشی خارج شده و در حاشیه متن وقایع زنان قرار خواهند گرفت.
You need to be a part of a contest for one of the best websites on the net. I will highly recommend this site!
This website definitely has all the information I wanted about this subject and didn’t know who to ask.