گفتوگو با دکتر مهدی مظفری نیا
تنهایی انسان ایرانی و بحران جهانیِ بی معنایی
اسلامیت و ایرانیت دو عنصر جدانشدنی
مسئله ایرانیت برخلاف روایت باستان گرایان، غرب گرایان و برخی اهالی دین، در تقابل با اسلامیت قرار نمی گیرد. اساسا اگر اسلامیت نبود، ایرانیتی هم باقی نمیماند. این اسلام بوده که به ایران معنا بخشیده و هویت داده است. اساسا در این بوم خاص، اسلام در قالب ایرانیت امکان ظهور و بروز داشته و دارد. بنابراین برای توسعۀ فرهنگ شیعه لازم است به ساحت ایرانی بودن خویش نیز توجه کنیم.
تقسیم فوکویی از نظم جوامع و ریشه یابی تعارضات اخیر
درباره نسبت میان جامعه ایران با حاکمیت آن می توان به تقسیمی که فوکو از نظم جوامع به دست داده است توجه کرد:
- جامعه حاکمیتی؛ از مسیر اقتدار سلطان سعی می کنیم نظم مدرن را در جامعه جاری کنیم.
- جامعه انضباطی؛ از مسیر مقررات و قوانین و مناسبات مدرن آن نظم دنبال می شود.
- جامعه کنترلی؛ نظمی خودجوش وجود دارد که در درون خود افراد است و از بیرون تحمیل نمی شود.
جامعه ایران به علت پیوند با جامعه جهانی، جامعهای کنترلی است ولی حاکمیت همچنان در وضعیت جامعه حاکمیتی باقی مانده است و همین
همین عدم هماهنگی و گسست به وجود آمده سبب بروز برخی تعارضات و ناهنجاری ها شده است. تا زمانی که این تعارض حل نشود، امکان معناسازی و حمایت گری حاکمیت نسبت به جامعه وجود ندارد.
هدم معنا و تنهایی بشر جدید
«تنهایی» سرنوشت محتوم انسان معاصر در جهان سرمایه داری است و این تنهایی ریشه در بی معنایی جهانی دارد که در آن زیست می کند. امروز مشکل بزرگ جهان آن است که نمی تواند برای بشر جدید «معنا» خلق کند؛ در جهان امروزی حتی معنازایی دین به تبع توسعه مدرنیته دچار بحران شده است و از طرفی اومانیزم هم باتوجه به اینکه مبتنی بر نفسانیت است خودش فارغ از معنا است و نمی تواند برای انسان معاصر تولید معنا کند. جمهوری اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نیست، زیرا شواهدی وجود دارد که دین با خوانش کنونی آن، نمی تواند خلأ های انسان تنهای ایرانی را پر کند. بی توجهی حاکمیت و متولیان دین به این مقوله حاکی از آن است که درک درستی از این «مسئله» وجود ندارد.
ضرورت بازخوانی در الهیات موجود
در جامعه کنونی ایران، قشر دین دار امکان ارتباط با قشر بی دین و شل دین را ندارد یعنی اساسا در خوانش موجود از الهیات ما، امکان ارتباط با انسان گنه کار وجود ندارد و هنگامی که چنین الهیاتی داریم که من را در این ارتباطات محدود می کند، طیفی از جامعه از دسترس من خارج می شوند. حتی آن نگاه کنترل گریِ حاکمیتی یک طیفی را خارج کرده است لذا میگوید اشکال ندارد، انسان های ایده آل من ده بیست درصد هستند و من با همین ها جامعه را اداره میکنم. این در صورتی است که آدمی که متفاوت است ممکن است کسی معارف دینی را به او نگفته باشد یا در شرایط سختی بوده که نتوانسته ظواهر و مناسک دینی را رعایت کند و … و الا خودش هم ممکن است باطنا دوریای از دین نداشته باشد. مهم این است که با توجه به الهیات کنونی چنین انسانی اساسا درکناپذیر است و ما محتاج به بازنگری در خوانش خویش از الهیات هستیم.
تضعیف حمایت گری های اجتماعی و تنهایی دوچندان
آنچه وضعیت انسان ایرانی را در این تنهایی و بی معنایی دشوارتر میکند، تضعیف حمایت گری است. این وضعیت نابسامان حمایت گری در جامعه ایران هم از جانب سنت های اجتماعی و هم به لحاظ قواعد حاکمیتی بر انسان ها تحمیل شده است و سیاست های حمایت گری دینی مثل صدقه، انفاق، خمس و زکات نیز فراموش شده اند. اینکه طیف زیادی از بچههای نوجوان ما در کافهها به هرنوع رابطهای تن میدهند یکی از علل آن، فقدان حمایت گری اجتماعی است.
ما در اسلام چیزی داریم تحت عنوان خمس، زکات، صدقه، انفاق و غیره، اینها چه سیاستهایی در دین هستند؟! سیاستهای حمایتگری هستند، مثلا وقتی در روایت ثواب صدقه ۱۸ برابر هبه معرفی میشود یا مثلا میگوید دست یتیم گرفتن ثواب زیادی دارد، اینجا در حال بناگذاری امور معنایی خود برای یک ساز و کار اجتماعی است. دین با این سیاست های حمایت گری به نوعی وجود افراد جامعه را به یکدیگر گره میزند، کأنّه یک وجود تشکیکی ای را براساس مبانی دینی قائل هستیم که من فقط من نیستم بلکه من خانوادهام، همسایگانم، شهرم نیز هستم، قسمتی از اموال من برای آنها است. اکنون متاسفانه این حمایت اجتماعی در جامعه ایران وجود ندارد یعنی آن دختری که میخواهد ازدواج کند باید چگونه ازدواج کند؟! هم بهلحاظ سنت اجتماعی این حمایت گری تضعیف شده و هم به لحاظ قواعدی که حاکمیت دارد. وقتی خانه ای اجاره میکنید، با طرف مقابل قرارداد می نویسید زیرا حقوق اداری کشور و حقوق مدنی میگوید شما به عنوان دو مومن درست است که به یکدیگر اعتماد دارید ولی تا زمانی که ثبت حقوقی نشود اعتباری ندارد، اینجاست که حاکمیت با سنت گره میخورد و هر دو تأکید دارند روی روابط.
هویت یابی از مسیر دین یا چرخه مصرف مدرن؟!
با ضعیف شدن قدرت حاکمیت و نهادهای متولی برای معناسازی در جامعه و همچنین تضعیف حمایت گری های اجتماعی، اتفاقی که برای هویت یابی افراد جامعه رخ می دهد آن است که سیستم مدرن فشار دوچندانی به افراد وارد میکند تا آزادی در مصرف داشته باشند و در نتیجه انسان ها تا زمانی که در سیستم چرخه مصرف نیفتند امکان هویت یابی ندارند، یعنی من باید خودم را بعنوان مصرف شونده عرضه کنم تا بتوانم یک هویتی پیدا کنم. این با یک سری آموزه های دینی در تعارض است. از آن طرف شخص دچار بحران معنا میشود که چگونه دین خودش را حفظ کند و در زندگی مدرن زیست داشته باشد. در این شرایط حاکمیت میگوید تو مکلف به ظاهر هستی و باید ظاهر خودت را حفظ کنی. شخص در منگنه می ماند و به شدت از آموزه های دینی دورتر میشود. حالا این آدم احساس میکند که واقعا تنها است یعنی دین نمیتواند به او کمکی کند. نگاه های صرفا فقهی باعث نمیشود او فقط از باطن دین دور شود بلکه موجب میشود تصور ناصحیحی نیز از دین پیدا کند و دین را ابزار قدرت بفهمد، اینگونه است که دین را عامل هویت بخشی و معنادهی نمی بیند. بدین ترتیب با جریان هویت یابی در جامعه ایران از مسیر دین به سمت چرخه مصرف مدرن متمایل شده است.
ضرورت فعال کردن ذخایر هویتی در نسبت با خلأهای موجود در جامعه ایرانی
دیندارِ کنونی در جامعه ایران به نوعی است که یا باید حذف شود ویا مجبور است تأثیر جدیای بگذارد، حال آنکه الان این خوانش از دین، ابزاری به دین داران نمیدهد که به سمت گنه کار حرکت کنند تا بخواهند تأثیر جدی ای روی آن بگذارند. این تلقی از دین که میگوید نباید به آن بی حجاب نگاه کنیم، هیچ ابزاری به ما نمیدهد که به سمت او حرکت کنیم یا وقتی میخواهم با دیگر کشورها تعامل کنیم، باز هم ما را محدود میکند و موجب میشود نتوانیم با آنها ارتباط بگیریم. ابزار و رویکرد معرفتی ای که بتوانیم با آنها مواجه شویم را نداریم.
الهیاتی که اکنون وجود دارد و در فرهنگ عامه نیز رواج دارد، پاسخگوی مسائل انسان تنهای معاصر نیست. در غرب نیز گفته میشود که انسانها هرلحظه به واسطۀ توسعه Individualism (فردگرایی) تنهاتر میشوند و این خلأ تنهایی که یکی از وجوه بی معنایی است در غرب در حال تشدید است.
در نهایت چاره راه آن است که ذخایر هویتی خویش را فعال کرده و از آنها استفاده کنیم. به شدت امکان فعال سازی و بازخوانی ذخایر هویتی وجود دارد اما مشروط بر اینکه بفهمیم آن طرف چه خلأهایی دارد و در چه شرایطی زیست میکند تا بتوانیم در نسبت با آن، ذخیره های معنایی خود را فعال سازیم. مثل کاری که در سنت خودمان همواره انجام دادیم؛ آقای شاه آبادی وقتی فطرت را مطرح میکند، مقابل عقل دکارتی هگل ایستاده است و میگوید من شیعه در برابر تو میتوانم دیالوگ کنم چون آن مفهوم در مقابل فطرت در ادبیات دینی ما قرار دارد. به همین جهت سراغ آیات قرآن میرود تا بتواند این دیالوگ را رقم زند.
دیدگاهتان را بنویسید