در متن و حاشیه دیدار بانوان با رهبری (۲) پارادایم وظیفه اجتماعی
در بخش اول بیان شد که منازعهی «خانه-اجتماع» حداقل در میان فعالان مذهبی حوزه زنان در ایران ۱۴۰۱ هر چند به حیث ظاهر، منازعهی کشدار و پردامنهای است اما به لحاظ مبادی و مبانی دیگر یک منازعهی حقیقی نیست!
تبیین بیشتر این مدعا نیازمند بیان مقدماتی است.
مقدمه اول
در ابتدا برای رفع ابهام از مسأله باید به تفکیک میان مفاهیم «وظیفه اجتماعی»، «حضور اجتماعی» و «حضور در اجتماع» توجه داشت. مثلاً «حضور اجتماعی» با «حضور در اجتماع» تفاوت دارد؛ چه آنکه هر «حضور اجتماعی» به معنای مشارکت در امر اجتماعی، مستلزم «حضور در اجتماع» نیست و هر «حضور در اجتماع»ی هم به معنای «حضور و مشارکت اجتماعی» نیست. مثلاً خود نفس حضور زنان در بیرون از خانه در جامعه شهریِ مذهبی ما در همین صد و اندی سال گذشته محل منازعات نظری بسیاری بوده و دور از انتظار هم نیست که در جامعهای که بر این حضور اثر و فایدهای فهم نمیکرده آن را در بستر اختلاط ناموجه زن و مرد صورتبندی میکرده است.
مقدمه دوم
حال مشخصا دو مفهوم «حضور و مشارکت اجتماعی» و «وظیفه اجتماعی» را در نظر بگیرید.
در فضای ذهنی جامعه مذهبی و انقلابی مسأله حضور اجتماعی با مفهوم وظیفه اجتماعی گره خورده است و توجیه حضور اجتماعی برای زن مسلمان، وظیفه اجتماعی و تکلیف دینی بوده که بر عهدهاش بوده است. سابقه این برداشت و انگاره را میتوان حداقل تا انقلاب مشروطه پیگیری کرد؛ زمانی که مفاهیم جدیدی همچون قانون، حقوق شهروندی، مشارکت اجتماعی و… شکل گرفت و سبک جدیدی از کنشگریهای زنانه ظهور پیدا کرد.
همان طور که از ابتدای ورود تجدد و تشکیل دولت-ملت جدید در ایران و لوازم پیرامونی آن چون آموزش جدید و قانون، این مفاهیم در جریانهای مذهبی عموما ذیل مفاهیم مأنوس دینی فهم میشد، بحث حضور و مشارکت اجتماعی زنان نیز ذیل مفاهیم وظیفه ملی و یا وظیفه دینی، مانند نجات و پیشرفت میهن و یا اهتمام به امور مسلمین صورتبندی گردید؛ که بنمایه آن را نیاز و ضرورت ناشی از این نیازِ وضعیت فعلی جامعه تشکیل میداد.
مقدمه سوم
در میان فقها و متفکران اسلامی معاصر در باب وظیفه اجتماعی زنان سه رویکرد کلی قابل تشخیص است.
رویکرد فقهای سنتی که برای زنان در باب تکالیف اجتماعی وظیفهای اولا و بالذات قائل نیستند. در این نگاه صرفا ضرورتهای ثانویه میتواند وظیفهای زنانه ایجاد کند و لذا نمونههای تاریخی کنشگری زنانه هم به واسطه امور دیگر قابل توجیه است.
رویکرد دوم را میتوان رویکرد امثال علامه طباطبایی(ره) دانست که از این جهت وظیفهای بر عهده زنان نمیداند هرچند که اگر زنی به آن مبادرت ورزید فضیلتی برای اوست.
رویکرد سوم نوع نگاه امام و رهبری به مسأله است که معتقدند بر زنان همچون مردان تکالیف اجتماعی واجب است.
اما مسأله قابل تأمل این است که هر چند برای زن مذهبی انقلابیِ چند دهه قبل دعوا بر سر اینکه زنان وظیفه اجتماعی دارند یا نه موضوعیت داشت، اما به سرعت و با غلبه گفتمانی نوع نگاه فقهی امام و رهبری در حوزه زنان، آنچه که روزی زنان برای اثباتش کنشگری میکردند تبدیل شد به یک پیش فرض بدیهی!
برای تبیین چرایی این غلبه گفتمانی باید گفت که سیاستگذاریهای پهلوی اول و دوم در رابطه با نقش آفرینی و حضور زنان در جامعه، جهش بیسابقه تحصیل زنان بعد از انقلاب، ایجاد امکان برای اشتغال آنها، شرایط اقتصادی که نیازمند حضور و مشارکت فعال زن و مرد در تأمین معیشت خانواده است، شبکههای اجتماعی که فرصت نقشآفرینی را برای زن در موقعیتهای متفاوت ایجاد میکند، توسعه و ترویج جنبشهای زنانه برابری طلب در دنیا که خواهان حقوقی مساوی با مردان در جامعه هستند و در یک کلام حضور گسترده زنان در اجتماع و مطالبه نقشآفرینی، زیست جهانی را برای زن ایرانی مسلمان عصر کنونی رقم زد، که موجب شد وی با تمسک هر چه بیشتر به ادبیات وظیفه اجتماعی و نقش و جایگاه زنان در تمدن و انقلاب اسلامی به توجیه و تبیین حضور خود و دیگران در اجتماع بپردازند.
لذا امروز دیگر در میان فعالان مذهبی حوزه زنان کسی در باب وظیفه اجتماعی داشتن زنان مسأله ای ندارد و یا اگر داشته باشد جسارت بیانش را ندارد!
با این وصف از شرایط کنونی جامعه ایران اگر به تفکیک مذکور در بالا میان «وظیفه اجتماعی» و «حضور در اجتماع» توجه کنیم، در مییابیم مجادله میان افرادی که تماما مسأله را در پارادایم نیاز و ضرورت و وظیفه فهم میکنند تقریبا مجادلهای بر سر هیچ است!
اینکه الان خانه به شما نیاز داشته باشد و شما «وظیفه اجتماعی» خود را در خانه بودن بدانید و مطالبه کنید که این چه خانههای تنگ و تاریکی است که برای ما ساختهاید یا اینکه بیرون از خانه به شما نیاز باشد و فردی وظیفه اجتماعی خودش را بودن در اجتماع و ساختارهای اجتماعی بداند و مطالبه کند که این چه ساختارهای ضد زنی است که بر ما تحمیل کردهاید، تفاوت چندانی با یکدیگر ندارد!
برای همین هم هست که اگر سبک زندگی بیرونی این بانوان دو سر طیف را ملاحظه کنید در نهایت تفاوت چندانی با هم ندارند. همه یک اکانت فعال در شبکههای اجتماعی دارند. از یک سخنرانی به سخنرانی دیگر میروند و در نهایت هم همه به شغل شریف خانهداری مشغول هستند!
جالبتر اینکه که احتمالا در پس ذهن قاطبه این بزرگواران هم این است که از سر ضرورت بیرون آمده و لذا دیر یا زود پس از انجام وظیفه اجتماعی به خانه برمیگردند!
تفاوت منظر زن و مرد در این نگاه این است که زن از خانه بیرون آمده است تا کار و وظیفه خود را انجام دهد و دوباره به خانه برگردد با مردی که آمده است به خانه تا استراحتی کند و آرامش پیدا کند تا بتواند فردا بیرون از خانه به کارش بپردازد.
اما مسأله مهم این است که آیا این قبیل بحثها حکایتگر همهی اتفاقات جاری در جامعه امروز ما و به خصوص جامعه مذهبی است؟! یا اینکه ما شاهد فاصله گرفتن و گسست گفتمانی دیگری هستیم که به مفاهیم مأنوس ذهنی ما چون حضور اجتماعی، وظیفه، خانهداری، مادر بودن، همسر بودن و… صورتبندی جدیدی میدهد و نظام معنایی جدیدی از زن در حال شکلگیری است؟!
گسستی که اگر واقعی باشد محل نزاع را جدیتر خواهد کرد و از حرفهای رایج و پیشنهادات ساده در رابطه با به رسمیت شناختن زنان فاصله معناداری خواهد گرفت و حل مسأله زن را در لایهای بنیادیتر جستجو خواهد کرد.
دیدگاهتان را بنویسید