امامت _ ملت ایده گذار به سوی تمدن اسلامی
پرونده هویت ایران امروز؛ گفتگوی اختصاصی با حجت الاسلام علی محمدی مدیر مرکز علوم نوین اسلامی پیرامون روایت ایران امروز و شاخص های شناخت هویت انسانی
ضرورت «دستگاه فلسفی» برای شناخت هویت
بسم الله الرحمن الرحیم بحث هویت زیرساخت هایی دارد که هرکسی خودآگاه یا ناخودآگاه در آن بستر می اندیشد و یکی از این زیرساخت ها، مباحث فلسفی است که سعی در پاسخ سوالاتی چون تعریف هویت و بنیاد و مبنای آن دارد. این حرف براساس سنت ما است؛ آقای مصباح (ره) وقتی سفت ایستاد روی اینکه جامعه حقیقی نیست، یک تذکر خیلی خوبی داد که گفتۀ آقای مطهری که فرد و جامعه اصیل هستند در بنیاد فلسفی من جواب نمیدهد زیرا من یک سنتی دارم. شما حتی تفسیر قرآن هم که میکنی اگر بنیاد کلامی و فلسفیات پشتیبان استظهارتان نباشد، هزار آیه هم داشته باشید تأویل میبرید.
ما بخواهیم یا نخواهیم در بستر حاصل خیزیِ بنیادهای فکریِمان نشسته ایم و چنانچه این ظرفیت را خوب نشناسیم، یا مجبور به اکتفاء به حداقلها میشویم و یا باید از آنها خارج شده و حرف بیهوده بزنیم. کسی که میخواهد حرفی رو به پیش و در عین حال اصیل بزند، ناگزیر از شناخت امکان های بنیان های نظری اش است.
بدون دستگاه فلسفی امکان «انسجام بخشی» به داده ها وجود ندارد
هر پدیده ای دارای سطوح و لایه هایی است و در توضیح هیچ پدیده ای، نمیتوان آنرا از لایۀ فلسفی اش خارج کرد. بله میتوان گفت لایه فلسفی برای شناخت آن پدیده کافی نیست و محتاج داده های غیرفلسفی نیز هستیم. آن نگاه قیاسیِ از بالا به پایینی که محتاج داده ها نبود در حکمت یونان جای داشت اما اکنون مخدوش شده است ولی بدین معنا نیست که من میتوانم از آن لایۀ بالایی مطلقاً انصراف بدهم. همچنین آن داده هایی که مستقیماً از فلسفه بیرون نمی آیند بدون فلسفه امکان انسجام یابی ندارند. بنابراین بنیادی ترین علم بشر فلسفه است که اگر به آنها ملتفت نباشیم، داده ها روی سرمان خراب میشود.
هویت انسان از منظر فلسفی چگونه شکل میگیرد؟
۱. بنیاد هویتی انسانها به نسبت «اراده» آنها با «حقیقت» بازمی گردد
درباره چگونگی شکلگیری هویت انسانی چارچوب فلسفی مجددا خودنمایی میکند: ذات است که پیرامون بسازیم؟! طبع و اختلاف طبایع یا طبع اولیه و طبایع ثانویه داریم؟! اختیار را مطرح میکنیم؟! نکتهای که مقداری فردیدی و داوری است و مرحوم حسینی نیز تا بخشی با این همراه است، توجه به مفهوم اراده و اختیار در ساخت هویت است، چیزی که مرحوم فردید تحت عنوان «عهد» بهکار میبرد؛ شما در نسبت با حقیقت موقفی دارید که ورای مفهوم است. تعیین نسبت شما با حق، بنیاد هویتی شما را شکل میدهد. اما اینکه بنیاد این هویت بهکجا بازگردانده میشود بسیار مهم است. همین تعیین نسبت است که فرد را به تبار تاریخی گره میزند. تبار تاریخی جغرافیایی یا حتی نژادی هم نیست، کاملا متوقف بر نسبت با حقیقت است و بههمین خاطر هویت بهشدت گره میخورد به هویت تاریخی.
۲. الهیات و شناخت هویت انسان ها
برای شناخت عمق هویتی باید آنرا مطالعه تاریخی کنی و آنجا پیوند پدیده با الهیات عمومی و الهیات اجتماعی را کشف کنی و آنجاست که مقومات هویت توضیح پیدا میکنند و الا در غیر این صورت اتفاقات روبنایی را بررسی کردهاید که امکان تحول در آنها وجود دارد و در این صورت به حاق هویت دست نیافتهاید. آنجایی که مقومات هویت را که در پیوند است با الهیات عمومی و اجتماعی کشف کنید، تغییر آنها سخت است هرچند ممکن است، زیرا اساساً اختیاری است. اما این تغییر محتاج حوادث بسیار بزرگی است.
سنت بلاء الهی و اراده های انسانی در قبال آنها؛ دو عامل متعاطی در ساخت هویت انسانی
نقطه شروع هویت، اختیار است اما نه آن اختیاری که در عرض باقیِ اختیارات است، بلکه اختیاری که در نظام اختیارات قرار دارد و مقید اراده های مافوق است، به همین خاطر بسط هویت به شدت محتاج ضربه است تا در این لحظات تصمیم بگیرم که همان ارادۀ اولیۀ خویش را امتداد ببخشم و لوازمش را بپذیرم و یا اینکه التقاطی بشوم، التقاط هم در لایۀهای پایین نمی ماند و خداوند سنت تمحیص دارد و به قدری حوادث اوج میگیرند که شخص یک جایی باید انتخاب کند به کدام طرف تعلق دارد، مثل کسی که هم دوست دختر دارد و هم هیئت سیدالشهدا می آید، این به قدری جلو میآید که دوستش میگوید شب عاشورا باید جای دیگری برویم و او باید اینجا تعیین تکلیف کند، نمیتواند همیشه هردو را داشته باشد. این وضعیت در هویت فردی و هویت جمعی وجود دارد؛ یعنی حوادث، مراکز اضطرار می سازند و اساساً طریق و فناوری بسط محور هویت در شئون رفتاری شما، سنت بلا است.
مدرسه نگاه: اینرا میتوان جمعی نیز توصیف کرد؟ مثلا جامعۀ ایرانی در یک سنت الهی یک انتخابی میکند و یک مسیر هویتی را برایش رقم میخورد.
حجت الاسلام علی محمدی: یک محوری وجود دارد که در حوادث، اللهم اوقفنی علی مراکز اضطراری است یعنی وقوف مراکز اضطرار رخ میدهد که در چنین شرایطی دو حالت دارد؛ یا بسط پیدا میکند و یا برمیگردد و در همین شدت بیشتر ادامه میدهد تا پاک شود و غربال شود و ساحت جدیدی که برای خودش هم ناپیدا بود برایش آشکار شود و آنجا را اصلاح کند.
سوره احزاب عجیب است، میگوید اتفاقی افتاد که از بالا و پایین به شما حمله کردند؛ إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا ﴿۱۰) (چشمان گرد شده بودند و قلبهایتان در دهانتان آمده بود)، بعد درباره منافقین میگوید که تا این اتفاق افتاد، هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا ﴿۱۱﴾ وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا (۱۲)، آنها گفتند خدا و رسول ما را فریفتند، در آیاتی بعد درباره مومنین میگوید لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا ﴿۲۱﴾ که در حوادث به رسول الله تمسک کنید، وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا ﴿۲۲﴾. پس دو اتفاق می افتد؛ هم علقه ای که با اختیار خودشان ایجاد کرده بودند و خداوند امداد کرده بود تشدید می شود و هم تبعیت بیشتر میشود.
بنابراین جریان بسط هویت، جریان ایستادن در مقام مبارزه است.
پیشرفت و هویت؛ ضرورت وحدت نظام قواعد برای روایتگری تبار تاریخی
تاریخ چیست؟! چه ادواری دارد؟! پیشرانهای آن چیست؟! چگونه تغییر میکند؟! نقش مشیت الهی و ارادۀ آدمی و عوامل تولید و طبیعت و جغرافیا و … در آن چیست؟! تا زمانی که یک توضیحی از این مباحث نداشته باشید، تحلیل شما سردرگم است زیرا کأنّه ذیل چیزی قاعده پذیر نمی شود. حرکت های اجتماعی ذیل یک سنت های تاریخی و سپس تبار تاریخی ای توضیح پذیر هستند.
وحدت قاعده است که گذشته را توضیح میدهد؛ مثلا دربارۀ سنت ها خداوند می فرماید لاتبدیل لسنه الله، لاتحویل لسنه الله. نه تغییر میکند و نه حال به حال است که بگیرد و نگیرد. وقتی چنین قاعده ای دارید، می توانید تبار تاریخی توضیح دهید، یعنی می توانید بگویید ابراهیم (ع) وقتی از شهری که بود بیرون شد و به طرف های فلسطین آمد، چگونه آدم هایی را از جمله حضرت لوط به اطراف گسیل کرد؟! چگونه جذب قلوب میکند و میتوانست با فطرت ها صحبت کند. با مترفین و با مستضعفین چه نسبتی داشت؟! وقتی خداوند دعوت به عبرت گرفتن میکند یعنی این سنت هم در گذشته جاری بوده و هم بر تو جاری است.
شهید صدر میگوید سنت های تاریخی مجاری جریان ربوبیت الهی است. ایشان تعبیر سنت های ربانی تاریخی دارند. وقتی جریان مشیت و حول قوه از طریق این سنت ها در عالم توزیع میشود، قاعده میتواند گذشته، حال، آینده را به یکدیگر پیوند بزند. بنابراین میتوانیم تبار تاریخی را توضیح دهیم چراکه توضیح آن از بستر وحدت قاعده عبور میکند هرچند این یک قاعده نیست بلکه نظام قاعده هاست و همین است که پیچیده شکل میگیرد.
تاریخ در ذیل این سنت ها امکان روایت شدن پیدا میکند و بدون این وحدت نظام قاعده ها امکان روایت گری تبار تاریخی وجود ندارد. حالا پیوستن فرد به این تاریخ، محتاجِ آن عهدِ هویت ساز است که با آن انتخابِ عهد به یک تباری می پیوندی و یک قواعدی بر شما حاکم میشود. حالا در این قواعد اگر به دنبال سکینه هستید، ذیل ان تنصر الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم است. اینگونه نیست که بگویید من مومن میشوم ولی در حادثه حاضر نشوید و ثبات قدم هم بخواهید، اینگونه ثبات شکل نمیگیرد. می خواهی از خوف نجات یابی؟ ألا ان اولیاء الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون، و من اعرض عن ذکری فإن له معیشهً زنکاً. این تنوعی که می پذیرد اختیاری است، قاعده ها اگر آنگاه دارد که اگرِ آنها اختیاری است، اگر نصرت کنید نصرت میشوی، خب اگر نصرت نکنید تحت قاعدۀ دیگری میروید، یعنی شرط دیگری را محقق میکنید که جزای حتمی دارد.
حرکت دوسویۀ تاریخ
۱. هزارۀ دوم میلادی؛ روی گردانی از هویت دینی و اقبال به دست آوردهای تجربی
در بالاترین سطح هویت اجتماعی، هویت ملی وجود دارد. امت مسیحی وقتی متلاشی شد، مفهوم دولت_ملت مدرن متولد گشت؛ اساسا مفهوم هویت ملی در خاستگاه غربیِ خودش در تعارض است با هویت امتی.
در پانصد سال اول که بربرها کل امپراتوری روم را نابود کردند، فقط کلیساها سالم ماندند و در این دوران که همه چیز نابود شد، کلیسا مبدأ علم، فرهنگ، کشاورزی، مهارت و همه چیز میشود و اوجش از ۸۰۰ به بعد با شارلمانی است. این پانصد سال تجارتی وجود ندارد، مازاد تولیدی نیست و پول واسطی وجود ندارد و مهمترین عامل تحرک روزمرۀ مردم گاو و گاریهای بسته بهگاو است و فضای ساده زیستی و قناعت حاکم است و اتفاقا در همین دوره است که آگوستین شهرخدا می نویسد (۱۳۱۴ تا ۱۳۲۰) و سوال اصلی اش هم این است که از من می پرسند که ما ایمان آوردیم پس چرا مشکلاتمان کم نشد؟! چرا دچار دعوا هستیم؟! آنجا شهرخدا و شهر مردم را توضیح میدهد و میگوید ما به چه چیزی وعده داده شدیم و باید انتظار چه چیزی را داشته باشیم؟!
اما از سال ۱۰۰۰ به بعد که مسئلۀ زمینداری کلیسا، مازاد تولید، تجارت، ابزار حرکت، پول واسط، بانکداری، آمدن یهودیان، شکل گیری طبقۀ بورژوا، ضریب دهی جنگ های صیلبی، مواجهۀ تمدنی با امویان باقی مانده در آندلس به وجود آمد و تعاطی ای میان این امور رخ داد، شوکی به جامعه وارد کرده بودند تا اینکه رسیدند به لوتر و دستآورد های کوپرنیک و گالیله و پس از وستوالی، نیوتن. تمام این اتفاقاتی که می افتند یک سویی داشتند، اینگونه نیست که بایکدیگر هماهنگ باشند اما یک سویی در حال رخ دادن است، انگار جامعه دارد از چیزی دست برمیدارد و به چیزی متمسک میشود؛ آنچه از آن دست برمی دارد هویت دینی است و آنچه بدان متمسک میشود دستآوردهای تجربی است. همین را در ماکیاولی میبینیم که میگوید؛ تاکنون به ما گفتند حکمرانی ذیل فضیلت و اخلاق است اما تاریخ را که نگاه میکنم هیچکدام از آنهایی که این حرف ها را زدند حکمرانان موفقی نبودند و تمام حکمرانان موفق کسانی بودند که به این حرف ها پایبند نبودند. بنابراین باید به جای اینکه درباره چگونگی حکمرانی با فضیلت سخن بگوییم ببینیم حکمرانان موفق چه کردند و به آنها عمل کنیم.
۲. صفویه؛ آغاز مبارزۀ جبهه حق با جریان باطل برای ساخت تمدن اسلامی
۲.۱. ظرفیت های تمدنی ایران از صفویه
این اتفاق تاریخی (روی گردانی از هویت دینی به دستاوردهای تجربی) در ایران برعکس است یعنی ما یک فضای فرهنگِ پیوستارِ هویت آفرین داشتیم که در دورۀ صفویه این فرهنگ با مفهوم فرهنگِ ملی و با رسمی شدن تشیع، قوام یافت.
در صفویه فرهنگ امتی ما است که فرهنگ ملی ما را میسازد. این یک امکان تاریخی به جامعه ایران میدهد. این نکته ای بسیار مهم است که این امکان تاریخی ما را قادر می سازد که اکثریت قریب به اتفاقِ آرمان ها و ارزش های امتی خود را به زبان ملی و منافع ملی توضیح دهیم، به نحوی که در تعارض با هویت و منافع ملت های دیگر نیز قرار نگیرد. این یک امکان تاریخی ویژه برای ایران است و به همین دلیل است که به تعبیر رهبر انقلاب میتواند ملی ترین شخصیتِ آن، امتی ترین شخصیت آن نیز باشد؛ شهید حاج قاسم سلیمانی.
چنین چیزی در کشورهای دیگر ممکن نیست زیرا امتی ترین شخصیت بودن، به معنای نادیده گرفتن هویت ملی شما است، در حالی که اینجا میگوییم کسی را داریم که میتواند از منافع امت دفاع کند و دقیقا این برهم افتادگی دارد با منافع ملی من. منافع ملی شما در تعارض با هویت های ملی مطوی تو نیست و به همین دلیل میتوانی کانون زایش تمدن جدید باشی.
۲.۲. ایده انقلاب اسلامی امامت _ امت است لکن باید از بستر امامت _ ملت عبور کند
(ایران) کانون زایش تمدن جدیدی است که با ایستادگی بر روی منافع ملی خودش، میتواند تضمین کنندۀ منافع ملی سایر کشورهای پیرامونی خودش و حوزۀ تأثیر فرهنگی خودش نیز باشد. توضیح این امکان ویژه تاریخی خیلی چیز مهمی میشود و الا نمیتوان دو شخصیت امتی و ملی را بایکدیگر جمع کرد ولی باید توجه کنیم که تئوری ما در این مسئله، از ابتداء امامت_امت نیست؛
ما نه دولت_ملت هستیم و نه امامت_امت به معنای بی زمان بودن، ما ایدۀ اصلی انقلاب اسلامی را امامت_امت میدانیم لکن از بستر امامت_ملت. فهم این نکته بسیار مهم است. ما نمیتوانیم ارزش های دینی را بدون برگردانِ به منافع ملی، عمومی کنیم.
آقا جمله ای دارند که میگویند ملت ایران ملت بزرگی است، دشمنان بزرگی دارد، اگر رئیس جمهور چنین ملتی مومن نباشد در فشارها، منافع ملی را معامله میکند با دشمن. برگردان مومن بودن رئیس جمهور، تعارضی با منافع ملی ندارد و اتفاقا منافع ملی منطق تفاهمِ عمومی است. در بحث سوریه نیز چنین است، گاهی باتعابیری از سوریه یاد کردیم که قشری شده است ولی وقتی میتوانی امر سوریه را ترجمه کنی به امنیت ملی، همراهی عمومی اتفاق می افتد.
مسئله حجاب را تا نتوانی توضیح دهی که حفاظت از منافع ملی در گرو مبارزۀ با فرهنگ برهنگی است و پیشرفت ملی در گرو حجاب است، نمیتوانی آنرا تبدیل به یک خواستۀ عمومی کنی.
اگر این برگردان مفاهیم امتی به ملی را نداشته باشیم، همواره تعارض میان امت و ملت باقی می ماند. فهم این امکان تاریخی در طراحی مدل و الگوی پیشرفت ایرانی_اسلامی بسیار مهم است؛
چگونه میتوانیم مفاهیم امتی را ملی کنیم و چگونه میتوانیم منافع ملی را طوری پیگیری کنیم که در تعارض با منافع امتی قرار نگیرد. این رمز آن است که چگونه ایران میتواند کانون زایش تمدن جدید باشد.
اکنون درگیری هویتی جریان حق و باطل به هویت فطری و ضدفطری بدل شده است
جهت گیری های جریان حق و باطل وقتی تشدید میشود لبه های تیزی پیدا میکنند مثلا همجنسگرایی از لبه های جهت گیری باطل است که در تضاد با جهت گیری ایمانی قرار دارد. ما در ایران برایمان بدیهی شده است که همجنسگرایی امر مطلوبی نیست اما در برخی کشورها موافق و مخالفان جدیای پیدا کرده است و حتی موافقان آن برای اشاعۀ آن ریل گذاری میکنند تا این مقاومت های فطری را در برابر همجنسگرایی بشکنند.
پیدا کردن لبه های درگیری تمدنی جریان حق و باطل محتاج مطالعات فرهنگی است. این لبه ها به شدت تغییر میکنند؛ در روایتی از امام سوال شد که مگر کفار در نور هستند که به سمت ظلمت بروند کما اینکه آیه فرموده یخرجونهم من النور الی الظلمات و حضرت فرمود که طوری میشود که نور فطرت را هم به سمت خاموشی میبرند. مقاومت جهانی فطرت ها در مقابل جریان چشمِ اهولِ تمدن مدرن و جریان استکبار در موقعیت های مختلف لبه دارد، یک جاهایی را رد کرده است و یک جاهایی هنوز ایستاده است و مقاومت میکند. بنابراین همچنان لایه مقاومت فطرت پایه ای وجود دارد که مقاومت میکند ولی جبهۀ باطل در حال مبارزه است تا با علم و هنر و تکنولوژی و قانون خودش آنرا بشکند. اساسا دین انبیاء همسخنی دارد با فطرت.
دیدگاهتان را بنویسید